امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت
سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم
امشب دوباره تو را گم کرده ام
میان آشفته بازار افکار مبهمم
توی کوچه های بی عبور پاییزی
دستان گرمت را...نگاه مهربانت را...شانه های بی انتهایت را میخواهم
منتظر نشسته ام...
شاید بیایی...
نظرات شما عزیزان: